کربلای چهار
ان شب ، تا الان سه ساعتی میشد که درگیر شده بودیم ، خبر از غواص ها نداشتیم و شده بودیم طعمه تیربارها وپدافندهای دشمن.....لحظه به لحظه اش را به خاطر دارم ....از غروب روز قبلش که پرواز هواپیماهای دشمن را دیدم ودوستم که او هم همکلام با من شد که : عملیات لو رفته علی !! پروازهائی که با پرتاب منورها همراه بود .....منورهایی که ربع ساعت در اسمان میسوخت وشب را روشن میکرد.....هیچوقت زمانی را که با فایز خوانی دوستی عزیز بسمت لندکروزها عازم بودیم را فراموش نمیکنم ومسیری را هر لحظه گلوله خمپاره ای بر اطرافمان میخورد ، اری این شب برای خیلی ها بهانه ای است برای نام بردن از ان ولی برای من و رزمندگان ان عملیات که دیدند انچه را که دیدند سخت است ...خیلی سخت .....شب کربلای چهار......این ساعت وقتی است که به همراه دونفر از دوستانم پشت به سیل بند بتنی و روی تتمه چمنی که رطوبتش با سرمای دی ماه تا عمق استخوانم را میسوزاند نشسته بودیم و عبور تیرهای پدافند و نشستن خمپاره در اطرافمان را نظاره میکردیم .....عصر یکی از دوستانم در اطلاعات صحبت از ارایش دویست تانک در مقابلمان کرد....ان طرف شط در کمینمان نشسته بودن .....انقدر درگیر تیراندازی بودم که که چسبیدن لوله کلاش به کف دستم را متوجه نشدم ...تاولی پیش قراول تاولهای بعدی شیمیائی بدنم (شما به حساب ریا بگذار) .....شب سختی بود خیلی سخت.......خیلی سخت
علیرضا بختیاری....شاهدی از ان شب سخت
- ۰ نظر
- ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۵:۰۱