باشهیدان آبادان

در مورد دفاع مقدس و تاریخ

باشهیدان آبادان

در مورد دفاع مقدس و تاریخ

بمباران خانه امان در ابادان سال 60

علیرضا بختیاری | يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ب.ظ | ۱ نظر


بسم رب الشهدا

سلام

تابستان سال 60 بود که خبر دار شدیم خانه امان در ابادان بمباران شده و پدرم زیر آورا مانده جویای خبر که شدیم متوجه شدیم که هواپیمای عراقی برای زدن پدافندی که نزدیک خانه بوده شیرجه ای میزند و موشکی را رها میکند که به خانه مجاور ما میخورد و در نتیجه بخشی از موج انفجار و آورا خانه مجاور که سه طبقه بود روی خانه ما میریزد و خساراتی وارد میکند .

پدرم آن لحظه در خانه بود که مختصری اسیب میبیند ، خدا رحمتش کند دل شیری داشت .....نه اینکه چون پدرم بود اینطور مینوسم هر کس او را میشناخت این را اعتراف میکند که با ترس بیگانه بود عمری نان بازویش را خورده بود و ما هم بر سر سفره حلال بار آورد .

مدتها با فدائیان اسلام و سرهنگ کهتری همکاری میکرد وداستان آشنائیش با سرهنگ کهتری را برایم تعریف کرد که در وقتش خواهم نوشت .

سالها گذشت و پدرم هم به رحمت خدا رفت تا اینکه در فیلمهائی که بدستم رسید روزی مشغول بازبینی بودم که با وجود سرعت بالا برای بررسی سریع چشمم به صحنه هائی اشنا خورد سرعت فیلم را پائین آوردم....درست بود خانه خودمان بود همان خانه ای که وقتی بعد از جنگ برای نوسازی تخریبش کردم دلم گرفته بود ..........توی فیلم دیگ نذری مادرم را دیدم و نرده های پشت بام خانه امان را و عاقبت صحنه مصاحبه پدر و عمه ام .....بهتر است برای دیدن فیلم این مصاحبه به این آدرس بروید .

http://www.aparat.com/v/jgCe6

  • علیرضا بختیاری

نظرات  (۱)

خدا به همه کسانی که در آبادان قهرمان بودن صبر عطا بفرمایید
واقعا چه سختی هایی مردم آبادان کشیدن

پاسخ:
سلام بر شما
حکایت شهر جنگی بسیار حرفها در دل خود جای داده است
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی